الهی غربت ساقی نبینی، الهی…

الهی غربت ساقی نبینی
الهی درد مشتاقی نبینی
الهی که بالای اسم نگارت
بمیری و هو الباقی نبینی

دلم از غربت بم چاک چاکه
زمین از تلخی بغضم هلاکه
بگردم سر به سر ویرونیه های
گلو بند نگارم زیر خاکه

غمم اندازه‌ی یک کهکشونه
طفیل چشمم ابر آسمونه
از اون روزی که بم زیر و زبر شد
همیشه تو دلم خرما پزونه

از او ارگی که تو تاریخ مایه
فقط مشتی گل و آجر به جایه
نه بارویی نه برجی مونده حالا
بگن آغا محمد خان بیایه

دو چشمونت پیاله پُر زمی بی
دو زلفونت خراج مُلک ری بی
طلوعت توی نارنجای خرداد
غروبت صبح جمعه پنج دی بی

بم

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *