هرچه دنیا بذرِ دردو رنج داشت

هرچه دنیا بذرِ دردو رنج داشت
جمله رادر کشتزار بنده کاشت

کشتِ من جولانگهِ هر آفتیست
این نه عدلِ بارگاه رحمتیست

گشته ام آماج وازهرشش طرف
جانِ من برتیرِ گردون شدهدف

میدهد دائم عذابم بهرِ آن
تاشود عبرت برای دیگران

سنگِ غیب ازآسمان آید اگر
راست افتد دربساطِ شیشه گر

هرکه در عالم خلافی می‌کند
این فلک با من تلافی می‌کند

این جهان با هر که می‌آید به خشم
این عجب کز بنده گیرد زهر چشم

سهم من از خوان گردون خون دل
سر به سنگ و تن به خاک و پا به گل

گنج و نعمت را دهد بر جاهلان
رنج و محنت را نهد بر فاضلان

با گناه اینکه خود دانشوری
باید عمری بار این عسرت بری

ابلهان را آنچنان می‌پرورد
تا که دانا بیند و حسرت خورد

چونکه من هم فحل و دانا نیستم
پس چرا خط خورده نام از لیستم

ننگ جهلم هست و داراییم نیست
رنگ فقرم هست و داناییم نیست

بهرام سالکی

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *