شستن ظرفها که تمام و
سماور و چراغ خانه هم که خاموش و
بچهها هم که خواب و
خوب
حالا یله روی این صندلی خسته
پلک میگذارم و فکر میکنم
از امروز گذشته چه مانده است؟
کیسهای زباله و
چندتکه چینی شکستهء خونی و
دستهای بریدهبریدهء رنگ ترنج ندیدهای
که سوز میزنند
امروز هم گذشت
بیاینکه صدایم کند
رویا زرین