میخواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر فردا مردم
نتوانی انکارم کنی
میخواهم
شعرم چون شایعهای در شهر بپیچد و
زنان هربار چیزی به آن اضافه کنند
امشب تمام نمیشود
امشب باید یکی از ما شعر بگوید
یکی گریه کند
در دلم جایی برای پنهان شدن نیست
من همهء زاویهها را فرسودهام
دیگر وقت آن است
که مرگ بیاید و
شاخهایش را در دلم فرو کند
الهام اسلامی