■ آی، تو، جمجمه ی بینوای میان تهی، چیست که پنداری زهر خندت را حواله ی من می کنی؟ آیا برای این است که بگویی مغز تو هم زمانی مانند مغز من انباشته از مفاهیم مبهم بود؟ یا بگویی که مغزت روشنایی تام را می جست و در غروبی غمناک، از سر بیچارگی در جستجوی حقیقت پرسه ها زد؟
فاوست
یوهان ولفگانگ فون گوته