سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو
دوش چه خوردهای دلا راست بگو به جان تو
فتنه گر است نام تو، پرشکر است دام تو
باطرب است جام تو، بانمک است نان تو
مرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشی
چند نهان کنی که می فاش کند نهان تو
بوی کباب میزند از دل پرفغان من
بوی شراب میزند از دم و از فغان تو
مشرق و مغرب ار روم ور سوی آسمان شوم
نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو
زاهد کشوری بدم صاحب منبری بدم
کرد قضا دل مرا عاشق و کف زنان تو
صبر پرید از دلم، عقل گریخت از سرم
تا به کجا کشد مرا مستی بیامان تو
شیر سیاه عشق تو میکند استخوان من
نی تو ضمان من بُدی؟پس چه شد این ضمان من
از می این جهانیان حق خدا نخوردهام
سخت خراب میشوم خائفم از گمان تو
هرنفسی بگوییام عقل تو کو؟چه شد تو را؟
عقل نماند بنده را در غم و امتحان تو
مولانا