خوشبختی از سرانگشتان کسی جان میگیرد که بهجان دوستش میداری
کسی که لبهاش آفتاب میشود و روی پلکهای خوابرفتهات میتابد
«بیدار شو، صبح شده است »
خوشبختی حضور کسیست که همیشه آنسوی میز نشسته، لبخند میزند و میگوید
«صبح زیباییست؛ مگر نه؟»
کسی که چشمانداز تنش را از نگاه مشتاقت دریغ نمیکند
کسی که صدایش موسیقی میشود و بخار چای را میرقصاند
خوشبختی حضور کسی است که میتوانی زندگی را مثل چای نگاه در نگاه با او نوش کنی